عاشقای دنیا از اول تا حالا

اتللو و دزدمونا(عشاق درام ویلیام شکسپیر)

امیر ارسلان وفرخ لقا(عشاق قدیمی افسانه های فولکوریک ایران)

بهرام و گل اندام(عشاق قدیمی افسانه های فولکوریک ایران)

بیژن و منیژه(عشاق شاهنامه فردوسی)

پل ویرژینی(عشاق رمان تاریخی برناردن دوسن پیر)

خسرو شیرین(در داستانی از نظامی گنجوی)

رومئو و ژولیت(عشاق درام شکسپیر)

رابعه و بکتاش(از افسانه های اعراب است که به زبان فارسی نیز در آمده است)

زال و رودابه(از شاهنامه فردوسی)

زهره و منوچهر(از دیوان ایرج میرزا)

سلامان و ابسال(از جامی)

سلیمان و ملکه صبا(از داستان های تورات)

سامسون و دلیله(از داستان های تورات)

شیرین و خسرو(از امیر خسرو دهلوی)

فرهاد و شیرین(از وحشی بافقی)

کلئوپاترا و ژولیوس سزار و آنتوان(داستان عشق کلئوپاترا ملکه مصر به دو سردار و قیصر روم)

لیلی و مجنون(اصلش عربی بوده ولی در اشعار شعرای فارسی منجمله نظامی و جامی و مکتبی شیرازی نیز آمده است)

مادام پمپادور و لویی شانزدهم پادشاه فرانسه

کاری آنتوانت(زوجه لویی شانزدهم) و کاردینال روهان

ناپلئون و ژوزفین

نورجهان (ایرانی) و جهانگیر(هندی)

وامق و عذرا(در داستانی از عنصری)

ویس و رامین(از فخرالدین اسد گرگانی)

همای و همایون(از خواجوی کرمانی)

یوسف و زلیخا(از جامی و آذر بیگدلی

تقدیم به تو

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!

آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

… از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ، ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ، و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ، فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ، که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید!

زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست

با تیشه خیال تراشیده ام تو را 

در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را 

از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟

یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را 

هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ 

من از تمام گل ها بوییده ام تو را 

رویای آشنای شب و روز عمر من! 

در خواب های کودکی ام دیده ام تو را 

از هر نظر تو عین پسند دل منی 

هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را 

زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست 

زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را 

با آنکه جز سکوت جوابم نمی دهی 

در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را 

از شعر و استعاره و تشبیه برتری 

با هیچکس بجز تو نسنجیده ام تو را


گپ عاشقانه



 
چنین گفت عاشق به معشوق خویش:

  آید آن روز تو را تنگ در آغوش بگیرم؟

خرمن موی پریشان تو از دوش بگیرم

تا کمندش کنم از بهر مهار گل رویت

چو فراروی شدی ، بوسه ی گلنوش بگیرم

    و معشوق پاسخ بدادش چنین:

 کاش آید که در آغوش تو آرام بگیرم

سرخوش از بودن تو از دو لبت کام بگیرم

مست و مدهوش شوم در برت از شوق بمیرم

تا شوم لایق و لیلای زمان نام بگیرم!